13/09/1397

حوالیِ ساعتِ 16:00

 

پ ن: اون روزو یادمه، جدّاً یادِ غروبای پشتِ‌بوممون بخیر. حتی اگه بهشتم برم هوسِ دیدنِ اون غروبای خوشگل و اون آسمونِ بی نظیر از کَلّم نمیپّره. 

پ ن 2: تو دفترچه‌ی دوخت طبق فرمت همیشگی نمینوشتم و مثلا تو این note، زمانو ننوشتم که احتمالا حوالیِ ساعت چهار بعد از ظهر بوده، چون بعدش به سرعت تاریک میشد و عصری نمیموند دیگه :) 

پ ن 3: خونه ی آخرمون، تقریبا تنها ساختمونِ مسیِ سرِ چهارراهِ دانشجو بود و دو سال طبقه ی همکفِشو داشتیم، و چند ماهِ آخر هم خونه ی روی پشتِ بومو گرفته بودیم. باید بمیرم تا یادم بره اون خونه ی بی نظیرو. خونه ی پشت‌بوم خصوصاً. یه خونه ی نقلی + یه پشتِ بومِ بی نظیر که آسمونش هر روز با روح و روان بازی میکرد. تو شیراز هیچوقت اون آسمونِ خوشگلو ندیدم، و همیشه میگفتم شیراز زمینش قشنگه و اونجا آسمونش :) 

پ ن 4: از فست‌فود جات متنفرم، از تُندی همچنین، و از طعم‌های تُرش ایضاً.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ مجتمع مسکونی 600 واحدی سعیدیه همدان روانشناسی بیمه درمان چابهار زیبای من دیالوگ قيمت شيشه سکوريت,قيمت درب اتوماتيک شيشه اي مکان های تاریخی ایران درب چوبی و درب ضد سرقت وارش شرکت مهندسي نوآوران تحقيق